قطعه گمشده
قطعه گمشده اثر شل سيلور استاين قطعه گم شده تنها نشسته بود ... در انتظار کسی که از راه برسد و او را با خود جایی ببرد بعضی ها با او جور در می آمدند ... اما نمی توانستند قل بخورند بعضی دیگر قل می خوردند اما جور در نمی آمدند یکی از جور در آمدن چیزی نمی فهمید دیگری از هیچ چیز چیزی نمی فهمید یکی زیادی ظریف بود و تالاپی پایین افتاد ... یکی او را می ستود ... و می رفت پی کارش ...